_73944.jpeg)
_73944.jpeg)
فقدان هویت ملی در افغانستان (قسمت سوم)
فقدان هویت ملی در افغانستان (قسمت سوم)
5. بُعد دینی هویت ملی تعلّق خاطر به ارزشها، باورها، عادات و رسوم دینی از نمودهای آشکار و بارز رفتار اجتماعیِ جوامع بهطور عام و از جلوههای هویتی افراد بهطور خاص، بهحساب میآید. درگذشتهی تاریخی نیز دین از ارکان هویتسازِ جوامع بهشمار میرفته است. با این وصف، در برخی تعاریف، دین زیرمجموعهی فرهنگ و بُعد فرهنگی هویت ملّی قلمداد شده است. دین، در گسترهی کلان انسجام ملّی، عامل تعیینکنندهای بهشمار میآید. عنصر دین، بهدلیل قابلیت گستردهی انعطافدهندگی، میتواند بستر مناسبی را برای معتقدان و پیروان مشترک خود، در یک واحد ملّی فراهم آورد. گرایش و رجوع به ارزشهای الزامآور دین، هم به ایجاد هنجارهای عرفی و اجتماعیِ مشترک کمک میکند و هم، به هماندیشی و همخواهی ملّیِ قابلاطمینان منجر میگردد. فرایند این بازآوریها، نظم اجتماعی، ثبات و باورهای فرهنگی و پایداری ملّی را بهطور کامل، تأمین و تضمین میکند. عنصر مهم دیگری که در مقولهی هویتسازیِ یک جامعه، تأثیرات عمیقی بر جای میگذارد «مذهب» است. عنصر مذهب، به همان میزان که گسترهی محدودتری از مجموعههای انسانی را شامل شده و متمایز و تفکیک میسازد، رشتههای مستحکمتر و فشردهتری از همگونیها و درآمیختگیهای اجتماعی را موجب میشود. تعالیم مذهب، بهدلیل جزئی بودن و درآمیختگی باروح و خصلتهای محیطی و قبیلهای، تعلّق و تعصّب عمیقی را در مجموعههای انسانیِ پیرو خود ایجاد میکند. شاید، هیچ عنصری را بهاندازهی مذهب نتوان در جامعهی افغانستان، تأثیرگذار و تعیینکننده در روابط و ساخت اجتماعی ـ قومی برشمرد. مذهب از آنجا که در عُمق اعتقادات و باورها و در روح و سطوح سنّتهای اجتماعیِ قبایل و طوایف حلول نموده است، تمامی رفتارها، پندارها، آموزهها و تعامل زندگی فردی و جمعیِ جامعه را شکل میبخشد. بهعبارتدیگر، پایبندیهای مذهبی بهدلیل درآمیختگی با باورها و آموختههای سنّتهای قبیلهای، به طرز فوقالعادهای توسعه یافته و بهصورت یک روح جمعی، در میان افراد قبیله درآمده است. تعصّب شدید و پایدار و جداافتادگی و فاصلههای تعمیمناپذیر، نتیجهی چنین ساختاری در میان اقوام، قبایل و طوایف این کشور عقبمانده میباشد. بنابراین، عنصر ایدئولوژیک و اسلام نیز بنا بر تفسیر خاص و وجود مذاهب مختلف در افغانستان، نتوانسته است بهعنوان یک منبع عام و فراگیر عمل نماید. هرچند اسلام بهعنوان ایدئولوژی رسمیِ جامعهی افغانستان و سرچشمهی نظام ارزشیِ این جامعه محسوب میشود؛ امّا در عمل، بهدلیل برداشت نادرست، آمیختگیِ آن با سنّتهای قبیلهای و نگاه محدود و انحصاری نسبت به این متغیّر مهم و حیاتی، نهتنها بهعنوان یک منبع عام، فراگیر و انسجامدهنده، ایفای نقش نکرده است؛ بلکه در موارد متعدّدی نتیجهی معکوس داشته و با دامنزدن به تعصّب و تبعیض مذهبی، شکافها و تعارضات مذهبیِ شدیدی را به بار آورده و روابط اجتماعی را بیشازحد مخدوش ساخته است. درنهایت، عنصر دین یا مذهب بهعنوان یکی از عناصر هویت ملّی، در افغانستان نتوانسته است موجبات تحکیم و پرورش هویت ملّی را فراهم آورد؛ بلکه بهدلیل آمیختگی با روح و باورهای قبیلهای، به تقویت و تربیت احساسات و علایق قومی، فرقهای و عشیرهای اقوام، بیشتر مساعدت کرده است. بخش مهمّی از علل جداافتادگی و بیگانگی ملّی گذشته و اکنون در روابط اجتماعی افغانستان، ناشی از تعصّبات و غلیان مذهبی در میان اقوام و پیروان مذاهب بوده است. هرچند دین میتواند عامل مهمی برای تأمین وفاق ملی بهحساب آید؛ اما تفسیرهای سلیقهای از دین و گرایشهای تند مذهبی بهعنوان مانع جدی، فرا روی همبستگی ملّی در افغانستان قرار گرفته است. هرچند دین مبین اسلام، دین سراسری ملّت افغانستان بوده و بهترین عامل در تأمین وفاق ملّی و حفظ حقوق شهروندی بهحساب میآید؛ امّا تأکید یکجانبه بر تفسیر خاص از آن، مانع از این وفاق بوده و سبب گردیده است که تعداد انبوهی از اتباع کشور از این طریق، در رسیدن به حقوق سیاسی، فرهنگی و مذهبی بهطور رسمی و قانونی با محدودیت مواجه شوند و تبعیض منفی در مورد آنان قانوناً اجرا شود. منابع: 1. سجادی، سیدعبدالقیوم (1380)؛ جامعهشناسی سیاسی افغانستان؛ قم: بوستان کتاب. 2. ستاد بازسازی افغانستان (1382)؛ افغانستان و چالشهای پیشرو؛ (مجموعه مقالات)؛ تهران: ستاد بازسازی افغانستان، چاپ اول. 3. واعظی، حمزه (1381)؛ افغانستان و سازههای ناقص هویت ملّی؛ تهران: محمدابراهیم شریعتی افغانستانی، چاپ اول. 4. جمعی از پژوهشگران (1381)؛ افغانستان و نظام سیاسی آینده؛ ویرایش، تلخیص و تنظیم: عبدالمجید ناصری داوودی؛ قم: انتشارات زلال کوثر.