نظم اجتماعی در افغانستان
نظم اجتماعی، به الگوهایی قابلتعیین ساختار، فرایند یا تغییر منظمی که در برهمکنش انسانی روی میدهد، اشاره دارد. نظم را میتوان حالتی از استقرار عناصر و اجزاء اجتماع دانست که بهصورت هماهنگ و مکمل هم عمل میکنند و با عدم تداخل در کارکرد دیگر اجزاء، روند قابل پیشبینی اتفاقات آتی را میسر میسازند.
ثبات نظم در جامعه کارکردهای مهم و فراوانی دارد. ثبات نظم، در جامعه وضوح ایجاد میکند. یعنی جایگاه هرکدام از عناصر و اجزاء مشخص میشود و درک، دریافت و تحلیل جامعه از وقایع سهلتر شده و شفافیت در جامعه بهوجود میآید. به تعبیر دیگر، نظم باعث پیشبینیپذیر شدن جامعه و تحولات آن میشود. بهعنوانمثال هر فعال اقتصادی خواهد توانست پیشبینی کند که فعالیت او و محصول عملش چه تبعاتی دارد. در این حالت، افراد میتوانند به همکاران و کسانی که با آنها مواجه میشوند، اطمینان و اتکا داشته باشند. بهعبارتدیگر، در صورت وجود نظم در یک جامعه، با وجود قلّت و ابهام اطلاعات موجود، برحسب اعتمادی که بهوجود آمده است ابهامات را کاهش داده و تصمیمگیری را آسان میکند.
در مقابل، بینظمی هزینههای فراوانی دارد. ثبات را از میان میبرد، انسجام و همبستگی اجتماعی را تضعیف نموده و اعتماد را به سطوح نازل تقلیل میدهد. در چنین وضعیتی، مردم ناگهان با یک نظام اجتماعیِ بهطور کامل بازسازی شده یعنی وجود گروهها، انجمنها، نهادها، سازمانها و نظامهای جدید بازآفرینی شده مواجه میشوند؛ عادات کهن و الگوهای مرسوم کنش، کفایت نمیکنند. همهی این موارد، بدگمانی و گرایش به سرباززدن از اعتماد اجتماعی را پرورش میدهد و درنهایت، به مانع توسعهی اجتماعی تبدیل میگردد.
افغانستان گرچه در زمان حاکمیت «ظاهرشاه» که زمان طولانی (در حدود چهل سال) است، از ثبات و نظم اجتماعی برخوردار بوده است. در روستاها تغییری صورت نگرفته بود و در مناطق شهری اگر تغییری هم اتفاق افتاده بود بسیار کُند و اندک بوده است؛ امّا از نظر سیاسی و اجتماعی فرازوفرودهایی را شاهد بوده است. در دورهی صدارت هاشمخان که از زمان نادر قدرت را در دست داشت، استبداد حاکم بوده است و به هیچ صدای مخالفی گوش داده نمیشد؛ لذا زندانها مملوء از روشنفکران و تحصیلکردهها و فعالان سیاسی بود که نه مدت زندانشان مشخص بود و نه جرایمشان. حتی اسامی بسیاری از آنها نیز در دفاتر ثبت نگردیده بودند.
در ابتدای صدارت شاهمحمودخان به دلیل احساس امنیت نسبی که مردم نسبت به دورهی قبل پیدا کرده بودند، شخص صدراعظم و هیئت حاکمه تا حدودی در میان عامهی مردم کسب وجاهت نمود و حتی بهعنوان «پدر دموکراسی» معروف گردید؛ امّا درنتیجهی فعالیتهای کلوب ملّی و نزاعهایی که در شورای ملّی بین وکلای اصلاحطلب و محافظهکار صورت گرفت، شرایط به تشنج و تنش گرایید و اتفاق یکرشته حوادثی متوالی، باعث شد که دوباره فضای بیاعتمادی و بدبینی حاکم گردد و در این زمان است که افراد ذینفوذ مذهبی، قومی و سیاسی دستگیر و به مدت طولانی بدون محاکمه در زندان محبوس گردیدند، جراید آزاد نیز یکی بعد از دیگری توقیف شدند.
با کودتای محمدداوودخان و برکناری ظاهرشاه از قدرت و تغییر حکومت از مشروطه به جمهوری، تغییرات بهخصوص در نظام سیاسی سریعتر میگردد و زعامت و صدارت سیاسی دستبهدست گشته و اجرای برنامهها متوقف و فضای سیاسی کشور بیثبات میگردد، احزاب چپی شکل گرفته و در میان روشنفکران و جوانان روزبهروز جا باز میکند. بعد از کودتای احزاب خلق و پرچم و انقلاب مردم در مقابل آن و تجاوز شوروی سابق به افغانستان، شکست شوروی و خروج آنها از افغانستان، سقوط دولت دکتر نجیبالله، ورود احزاب جهادی در شهرها و پایتخت، جنگ داخلی و تسلط طالبان بر افغانستان تا ورود جامعهی جهانی به سرکردگی آمریکا و روی کار آمدن دولت حامد کرزی، افغانستان باز هم از نظم اجتماعی و نظام سیاسی باثبات بهرهمند نگردید.
منبع:
1. دایفولادی (1377)؛ افغانستان: قلمرو استبداد؛ [بیجا] : نشر فدراسیون آزاد ملّی، چاپ اول.
2. رحمانی یزدری، علیجان (1388)؛ افغانستان و مشکلات اجتماعی؛ عوامل و راهکارها؛ قم: انتشارات میراث ماندگار، چاپ اول.
3. رحمانی یزدری، علی جان (1388)؛ علل عقبماندگی افغانستان و راههای بیرونرفت؛ قم: انتشارات میراث ماندگار، چاپ اول.
4. واعظی، حمزه (1381)؛ افغانستان و سازههای ناقص هویت ملّی؛ تهران: محمدابراهیم شریعتی افغانستانی، چاپ اول.