_71304.jpeg)
_71304.jpeg)
امریکا و چین؛ دو ابرقدرت با دو طرز فکر متفاوت در مورد افغانستان
پس از خروج ناباورانهی امریکا از افغانستان، چین محتملترین و نزدیکترین ابرقدرت جهان است که جای پای خود را در افغانستان محکم میکند. اما آنطرفتر امریکا همچنان پایههای سیاسیاش در افغانستان محکم است و با وجود قراردادی که با طالبان دارد، نمیخواهد، حساسیت جغرافیایی کشور افغانستان در منطقه را نادیده بگیرد.
از سویی امریکا از قویشدن روزبهروز چین به خوبی آگاه است و هرگز حاضر نیست، افغانستان و یا هر مکان حساس جهانی را به جدیترین و قویترین رقیباش در دنیا و منطقه واگذار کند. افغانستان بدون اینکه گذرگاه خوب جهانی برای کنترول کشورهای آسیای میانه باشد؛ برای بروز هرنوع فشار سیاسی، ترویج افکار فاشیستی و افراطی بیش از هر جای دنیا مستعدتر است. اسلام سیاسی بهانهی خوبی برای بزرگ کردن رگ غیرت دینی در افغانستان است، نیرنگی که در طول تاریخ این کشور را به حساسترین جغرافیای دنیا تبدیل کردهاست. بنابراین زیر هر سنگچال این کشور، استعداد خلق بحران برای هر کشوری در دنیا وجود دارد و امریکا از این استعداد به خوبی آگاه است. چین هر قدر هم بر این مساله آگاهی داشته باشد، به اندازهی امریکا نمیتواند بازیهای آینده در افغانستان را مدیریت کند، آنهم به یک دلیل: چین به اندازهی امریکا دستودلباز و ریسکپذیر نیست.
شاید خیلیها بدین باور باشد که امریکا از افغانستان خارج شده است. ظاهر امر چنین مینماید؛ اما امریکا نمایندهی خشنتر از کرزی و غنی در افغانستان جاسازی کردهاست که در قبال ارزشهای امریکایی متعهد است. طالبان؛ با ظاهر خشن و با افکار سختگیرانه و افراطی و با عملکردهای اولیه، نه تنها بر اصول نوین سیاسی در جهان تمکین ندارند، بل با توجه به ارزشهای قرنهای گذشته میخواهند نظامی در کشوری مثل افغانستان بسازد که به تمام معنا جوابگوی خواستهای آنان باشند، نه آنچه که جهان امروزی تقاضا میکند.
از این مساله میگذریم که ادعای اسلامیت و سنت اسلامی از سوی طالبان به چه حد باارزشهای بنیادی اسلام سازگاری دارد؛ اما ظاهر عملکردهای آنان با توجیه قانون اسلام همهروزه در جامعه پیاده میشود و کسی هم نیست که بگوید عملکردهای آنان با اصل اسلام در تضاد است. آنان زیر نام اسلام فقط قانون خود شان را در افغانستان پیاده میکنند و هیچ نهادی حق زیر سوال بردن آنان را هم به خود نمیدهد. امریکا دقیقن چنین نمایندهای در افغانستان دارند و از این بابت هیچ نگرانی در مورد افغانستان ندارند که کدام ابر قدرت دیگر بخواهد نیم نگاه سرخ به افغانستان داشته باشد.
با توجه به حساسیت دینی که از سوی طالبان در افغانستان در حال حکمروایی است، چین میخواهد خیلی هوشیارانه وارد سیاست افغانستان شود. اما آیا موفق خواهد شد؟ با چه ترفندی قرار است که سیاست نهادینه شدهی امریکا در افغانستان را نشانه بگیرد، تا هم سلطهی خودش گسترش یابد و هم حساسیت امریکا را در اقبال افغانستان بالا نبرد؟
چین در طول سالهای حضور مستقیم امریکا هم در افغانستان در تلاش باز کردن جای پای سیاسی بود؛ اما آنچنانکه بتواند حضور امریکا را با چالش مواجه کند، نه چین دست به چنین کارهایی زد و نه امریکا از حضور متفاوت چین در افغانستان نگران بود. چین در تمام بیست سال گذشته، فقط رابطهی تجاری با افغانستان داشت و با اهدای بورسیههای تحصیلی در صدد معرفی فرهنگ چینی به مردم افغانستان بود. همچنان مرکزهای گوناگونی زبان چینی در دانشگاهها و موسسات خصوصی در افغانستان به ویژه کابل ایجاد کردهبود که در طی این مدت شمار زیادی از جوانان افغانستان با زبان و فرهنگ چینی آشنایی حاصل کردند. به جز فعالیتهای فرهنگی چین در بیستسال گذشته، اقدام سیاسی که جانب امریکا را نگران از حضور چین در افغانستان کند، گزارش نشده است. این اما تمام ماجرا نیست.
در آخرین روزهای حکومت جمهوریت در افغانستان، امنیت ملی چندین جاسوس چینی را در افغانستان بازداشت کردند و گفتند که چین در پی اقدامهای نادرست در افغانستان است. هرچند این خبر به زودی به فراموشی سپرده شد؛ اما زنگی بود که از حضور آیندهی چین در افغانستان خبر میداد. شماری به این باور بودند که بعد از خروج امریکا، چین در افغانستان نیروی نظامی پیاده خواهد کرد. این کار نشد و چین همچنان نسبت به افغانستان با احتیاط عمل میکند.
بدون در نظرداشت شیوهی سیاست جهانی امریکا و چین، چین از جهتهایی تا هنوز در هیچ کجای دنیا اقدام نظامی نکردهاست؛ به جز مسالهی تبت که گفته میشود مشکل داخلی این کشور است، تا کنون چگونگی اقدام و نمایش فعالیت نظامی خود را در جهان به نمایش نگذاشته است. ممکن است وارد نشدن به عملیاتهای نظامی چین هم برگرفته از باورهای سنتی در این کشور باشد که تاریخ تا هنوز از حمله و یا اقدام نظامی این کشور بر هیچ کشور دیگری در دنیا چیزی نگفته است. اگر چنین باشد، رقابت چین با امریکا از کدام ناحیه خواهد بود؟
بسیاری بر این باوراند، اگر افغانستان زیر سلطهی کدام کشور خارجی باشد، بهتر است که به جای چین و یا هر کشور دیگر، امریکا در افغانستان حضور داشته باشد؛ زیرا به باور آنان چین نه تنها دست باز در بازسازی و مصرف ندارند، بل با کمکهای ناچیز و ادعاهای بزرگ، جایگاه یک کشور ابرقدرت در دنیا را نیز زیر سوال میبرد. حداقل این ادعا از کمکهای چین در پس از خروج امریکا از افغانستان قابل اثبات است.
از سویی چین در یک اشتباه محض تاریخی در مورد اسلام به خصوص افغانستان به سر میبرد. مسالهی اویغورهای مسلمان چین و ایجاد محدودیت از سوی دولت چین بر آنان، دقیقن شبیه رفتار این کشور با طالبان است. طالبان که با مفکورهی غیرقابل انکار اسلامی در جهان شناخته شدهاند، محدودیتهای کشور چین بر مسلمانان اویغور، آنان را مستعد پیوستن به گروههای افراطی دینی، آنهم از نوع افراطی اسلامی میسازند. اگر چین در پی این باشد که بخشی از جامعهی خود را از هرنوع ارتباط با جهان بیرون، دور نگهدارد و اینطرفتر سختگیرترین گروه دینی را مورد حمایت قرار میدهد تا بهانهای به دست جوامع بینالمللی به خصوص گروههای تندرو دینی ندهد. این کار، کاری جز قوی کردن گروه طالبان و آنطرفتر اویغورها نیست. از طرفی، این چیزی نیست جز سیاست تزرع و حفظ موازنهی موقتی قدرتهایی که از آن بیم دارد. این ادعا برای کشوری مانند چین، نه تنها خفتآور است، بل میرساند که امریکا میداند چین با چه روحیهای با کشورهای دیگر در رابطه به برخوردهای نظامی رویه دارد. اما چین کشوریست که نه تنها از لحاظ قدرت اقتصادی با امریکا دستوپنجه نرم میکند، بل نیروی قوی نظامی دارد که نه تنها امریکا، بلکه قویترین کشورهای نظامی در جهان از رویاروی با آن بیم دارد. پس مسالهی ادعای حضور چین در افغانستان چه خواهد شد؟ اکنون که امریکا در افغانستان حضور نظامی ندارد و چین هم توانایی هر نوع اقدام نظامی در منطقه را دارد، چرا وارد کاروزار استقرار قدرت در افغانستان نمیشود؟
چین نه تنها سیاست بستهی تک حزبی در کشورش دارد و توسط حزب حاکم تمامی امور کشوری و بینالمللی را اداره میکند، بل که هویت چینیها با بازیهایی گره خورده است که در آن ریسک کم و درامد زیاد باشد. چین به خوبی میداند که حضور نظامیاش در افغانستان خیلی سنگین است و امریکا به بهانهی خارج شدن از افغانستان میتواند هر اقدامی در برابر چین بکند. بنابراین چین دوست دارد که حضور نظامی در افغانستان داشته باشد؛ چون نه طالبان آنقدر قدرتمند اند و نه مردم افغانستان بیگانه با حضور نیروهای خارجی در کشورشان، ولی مصرف آمدن در افغانستان یکطرف، خارج شدن از آن را چندینبرابر ارزیابی میکند.
چین هرگز به افغانستان اقدام نظامی نخواهد کرد؛ اما سیاست هوشیارانهی «کمکهای ناچیز» و «ادعاهای کلان» را ادامه خواهد داد. مگر اینکه روزی برسد طالبان هم در افغانستان از بین بروند و امریکا عملن از ادعای ابرقدرت بودن جهان دست بکشد و موفق نشود هیچ گروهی در تبانی با سیاستهای راهبردیاش در افغانستان مستقر کند. از سویی حضور امریکا در افغانستان برای چین آنقدرها هم جدی نیست؛ چون در لایهی هوشیارانهتر سیاست چینی، صحنهی رقابت اصلی چین با امریکا جنگ اقتصادی است، نه جنگ نظامی. باید گفت که چین در زمان حضور امریکا در افغانستان بابت مصرفهای کلان و میلیاردی این کشور در افغانستان خوشنود بود. چون فکر میکرد که امریکا در کاری مصروف است که برای پیشرفت امور چین مهم و ضروری است. حالا هم چین را نباید زیاد به حضور امریکا در افغانستان وابسته دانست، زیرا چین هنوز آنقدر قدرت ریسکپذیری ندارد که صرف به خاطر یک ادعای «ابرقدرت» بودن در افغانستان متوسل به مصرفهای میلیاردی مانند امریکا شود.