

درد دولتداری و بحران مشروعیت؛ طالبان درماندهاند ـ مجلهی اورال
از سرازیر شدن طالبان به کابل درست چهارماه و ۷ روز میگذرد. تا کنون نه تنها وضعیت مردم روبه خرابی است، طالبان هم چندان وضع و حال مناسبی ندارند. آنان که دور از شهر در کوهها بزرگ شدند، زندگی کردند، تمرین جنگ و خشونت انجام دادند، به یکباره که وارد شهر شدند در مقابل ابهت شهر و بیمبالاتی مردم و سیستمهای گیچکنندهی اداری درمانده و وحشتزده شدهاند. کابل نه تنها کابل بیستسال پیش برای آنان نبود که مردمان آن با جسارتتر و بیپرواتر از گذشته به بار آمدهبودند. طالبی که به جز یک جمله و سپس ضربوشتم چیزی نمیدانست، در مقابل جرات شهریها حیرتزده شد و بیش از هر زمانی دشواری ماموریت در گروه تندرو و افراطی را درک کردند. چون نه میتوانست علنی ضربوشتم کند و نه میتوانست با آتش گشودن مردم را متفرق کند. اما این یک روی قضیه و در مورد افراد پایینرتبهی طالبان، به ویژه نیروهای نظامی طالبان صدق میکند.
ذبیحالله مجاهد سخنگویی که بیستسال تمام دور از چشم رسانهها از طرف طالبان سخن میزد و به شکل اسرارآمیز بیانیه صادر میکرد، در پیوند به اعتراضهای مدنی زنان کابلی گفته بود که «ما از شهروندان میخواهیم که در سرکها تظاهرات نکنند، چون نیروهای ما هنوز یاد ندارند که در مقابل اعتراضهای جادهای چگونه برخورد داشته باشند.» این سخن مجاهد نه تنها تهدیدی از سوی آنان مبنی بر برخوردهای خشونتآمیز بود، بل درماندگی محض طالبان در برابر شهریهای جسور را نشان میداد. چون واقعیت وجودی طالبان با وضعیت رفتار و برخورد در شهر، فاصله از زمین تا آسمان است.
طالبان که وارد کابل شدند، اعلان کردند که برنامهی شان داخل شدن به شهر کابل نبوده؛ بل فرار بیرویهی غنی آنان را مجبور کردند تا از چپاول شهر توسط دزدان جلوگیری کنند. آنانکه وارد کابل شدند، دروازههای ادارههای دولتی به شمول ارگ ریاستجمهوری باز بوده و حتا یک نفر هم وجود نداشته تا آنان را به جاهای مناسب رهنمایی کند. ناآشنایی با فضای ارگ، پیشقراولان طالب را گیچ و سردرگم میکنند، طوری که شماری از آنان در ارگ ریاستجمهوری تفاوت اتاقهایی که در آن جلسههای رسمی برگزار میشده با طعامخانه را درک نمیکردند. گفته میشود شماری از این نیروها به جای نشستن روی چوکیها، بالای میزها مینشستند و با یکدیگر از موجودیت آنهمه وسایل ناشناخته به نام میز و چوکیهای لوکس میگفتند. با یکدیگر شوخی میکردند و با چوکیهای چرخکدار ادارهها، مثل بچهها مسابقهی دوش روی چوکی انجام میدادند و با تصادم به همدیگر قاهقاه میخندیدند.
طالبان که وارد کابل شدهبودند اندکترین پول جیبی نداشتند تا بتوانند در شهر برای خود غذا تهیه کنند. عکسهایی در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود که توسط سماوارچی و آیسکریمفروش در شهر به آنان چای سبز داغ و آسکریم سرد یکجایی خورانده شده است. آنان بدون اینکه از این نیرنگ شهریها سر در بیاورد با ولع تمام چای داغ و آسکریم سرد را یکجایی میخوردند. از سویی گفته میشود که وضعیت مالی طالبان به حدی نامناسب است که اگر وسیلهی حملونقل آنان در شهر خراب شود یا رها میکنند و خود شان میروند و یا به زور آنها را توسط تعمیرکاران در شهر تعمیر میکنند. یکی از آشناها با نگارنده میگفت که روزی دو طالب سوار بر یک رینجر پولیس در دارالامان کابل جلو تانک تیلی توقف میکنند و از مسوول تانک تیل میخواهند که به موتر رینجر آنان مبلغ صد افغانی را تیل بیندازند. مسوول تانک تیل میگوید که «با صد افغانی فقط میشود یکونیم لیتر تیل انداخت، بقیهی راه را چگونه میروید؟» همچنان غذای سه وقت آنان در مناسبترین حالت، یک کاسه سوپ شهری به قیمت ۱۰ یا ۲۰ افغانی با سه-چهار تا قرص نان برای ۷ تا ۸ نفر در هر وقت است.
این وضعیت دقیقن بلاهتی بر آنان است که شهر بر کوهستانیهای نا آشنا با زندگی در شهر میآورد. وضعیت طالبان در موقعیتهای پایینی این گونه است؛ اما در بالاترها، نیز چیزی بهتر از این نیست. طالبان در اکثر ادارههای دولتی که با وسایل مجهز از دولت قبلی به جا ماندهاند، اکثر جلسههای اداری شان را روی زمین، جلو میز، موبل و چوکی اداری برگزار میکنند. این وضعیت نه تنها ناآشنایی آنان را میرساند، بل زندگی دور از شهر و مدنیت آنان را طوری بار آوردهاند که نتوانند پشت میز، روی چوکیهای لوکس و نرم درست فکر کنند و گپ بزنند.
طالبان به مقیاس وحشتی که در طول بیستسال تا اینجا انجام دادهاند، تنها در یک مورد هوشیارانه عمل میکنند؛ اینکه مثل دولت قبلی دروغ میگویند. آنان با برخورد با دولتهای گذشته و مذاکرات با امریکاییها یادگرفتند که میتوانند افکار عامه را تا جایی با دروغ و نیرنگ گمراه و ضعف و بیکارگی شانرا با دروغ پنهان کنند. اما این همهی دولتداری نیست. آنها در واقع در مقابل سیستم ایجاد شده در دولت به معنای واقعی کلمه «درمانده»اند.
زمانی که طالبان وارد کابل شدند، ارزش پول افغانی در برابر دالر امریکایی، ۵۷ افغانی در ازای یک دالر امریکایی بود، ۵۰۰ افغانی در برابر یک هزار کلدار خرید و فروش میشد و قیمت ۵۰ کیلو آرد ۱۷۵۰ افغانی و قیمت یک پیپ روغن ۱۸ کیلویی ۱۹۰۰ افغانی بود. اما تا امروز که از آمدن آنان چهارماه و ۷ روز میگذرد، یک دالر امریکایی به ۱۱۴ افغانی، هزار کلدار پاکستانی به ۸۵۰ افغانی و ۵۰ کیلو آرد گندم به ۲۵۰۰ افغانی و یک پیپ روغن ۱۸ کیلویی به ۳۰۰۰ افغانی رسیده است، این یعنیکه آمدن آنها همگام با بیارزش شدن ارز ملی، بالا رفتن قیمت مواد ارتزاقی و... بودهاست. از سویی طالبان نه تنها هیچ برنامهای برای کنترول نرخ بازار و ارز خارجی در برابر پول ملی ندارند/نداشتهاند، بل در یک اقدام نابخردانه بابت بالا رفتن قیمت دالر در برابر پول افغانی دیروز یکشنبه ۲۱ قوس ۱۴۰۰ سرای شهزاده، بزرگترین مرکز خرید و فروش ارز خارجی در کشور را بستند. بستن سرای شهزارده نه تنها قیمت ارز خارجی در برابر پول افغانی را کنترول نمیکند، بل زمینهی قاچاق پول و وارد شدن ارز خارجی به بازارهای سیاه را چندین برابر بالا میبرد.
طالبان به جز چین، پاکستان و ایران هیچ کشوری در دنیا به عنوان حامی ندارند که نه تنها این سه کشور تا هنوز حکومت آنان را به رسمیت نشاختند، بل در تلاشاند تا از خلق بحران بابت وضعیت اسفبار در افغانستان از ورود بیرویهی مهاجران و کشانیدن افراطگرایی و گروههای تندرو به کشورهای خود جلوگیری کنند.
بزرگترین سرمایهی دولت افغانستان در بانکهای امریکا مسدود شدهاست و سازمان ملل و کشورهای دموکراتیک جهان حکومت طالبان را به رسمیت نمیشناسند. این یعنی طالبان به عنوان یک نیروی شورشی در افغانستان مستقراند و هیچ سازمانی حاضر نمیشود، کمکهایش به افغانستان را با همکاری دولت طالبان در افغانستان وارد کند. از سویی طالبان هم نمیتوانند بابت وضعیت پیشآمده همراه با وارد شدن آنان به کابل، جلو این کمکها را بگیرند. چون حداقل این مورد را درک میکنند که درماندگی مردم بیشتر به ضرر آنان است و دوام حکومت «اسلامی» شان را کوتاه میکند.
فقدان مشروعیت برای طالبان به حدی سنگین است که خبرهایی از انشقاق و مخالفتهای بین گروهی طالبان به نشر میرسد. گروه حقانی که کابل، مرکز را در اختیار دارند، از نزدیک شدن گروه ملابرادر در کابل جلوگیری میکنند و سر تقسیم قدرت و معرفی نماینده برای کشورهای خارجی و ادارههای کلیدی داخل کشوری با هم اتفاقنظر ندارند. این یعنی هنوز این گروه واجد شرایط به رسمیت شناختن نیست و نه تنها که در برابر پیششرطهای سازمان ملل و کشورهای دموکراتیک و باقدرت جهان ایستادگی میکنند، بل برای طالبان یک آفت است و برای مردم افغانستان دوام بدبختی زیر سایهی حکومت ندانمکاریهای آنان.
بحران مشروعیت برای یک دولت دقیقن وضعیت بهوجود آمده برای طالبان است که نه جسارت تفکر و برنامهریزی برای از بین بردن بحران را داشتهباشند و نه هم توانایی تغییر دیدگاه در مورد مدنیت و زندگی مسالمتآمیز امروزی شهروندان را. اگر جامعهی جهانی به حال و روز مردم افغانستان فکری نکنند و طالبان را یا وادار به تغییر دیدگاه و یا هم وادار به عقبنشینی از حکومتداری نکنند، این درماندگی طالبان برای مردم تبعات سنگینتری خواهد داشت و مردم از گرسنگی و قحطی گرفتار فاجعه و بدبختی دوامدار خواهند شد.